متن دلخواه شما
همه چی تموم شد - دیدار به قیامت - بای
09
چهار شنبه 13 بهمن 1389 ساعت 20:27 | بازدید : 552 | نوشته ‌شده به دست احسان امو | ( نظرات )

 

 

به نام خدا

اگه حداقل تویِ عمرت * یکبار * عاشق شده باشی ؛

بهت قول میدم ضرر میکنی ؛ اگه ؛ گوش نکنی آهنگِ وبم رو ...

متنِ این آهنگ :

دوباره دلِ من و ؛ یاده تو و ؛ گریه یِ عاشق

دوباره اسمِ تو و ؛ غمِ من و ؛ عمر و دقایق

دوباره عکسِ تو و ؛ جونِ من و ؛ گلِ شقایق ؛ گلِ شقایق ...

دوباره یه عاشقی ؛ با تنهائیش ؛ تویِ یه قایق

دوباره دیدنِ تو ؛ آرزومه ؛ تو این دقایق ؛ دوباره گریه یِ عاشق ...

توائی که میگفتی همیشه پیشم میمونی ...

توائی که میگفتی واسه دلِ من میخونی ...

توائی که میگفتی فقط واسه من میمونی ...

چی شد اون همه عشق ؟

حالا تنها شدیم دیدیم ما بی کسیم ؛ تویِ این آدما ؛

من و تو ... من و تو ... من و تو ...

 

 

   ازت خواهش میکنم هر کی هستی و اومدی اینجا این چند خط رو بخون - لطفا 

 

من هیچوقت ادعایِ خوب بودن نکردم ؛ تو پروفایلم نوشتم مغرورم و  ...

دیگه چی باید مینوشتم ؟ کدوم مدیرِ وبی رو دیدین که اینجور با صراحت از خودش بگه ؟

من واقعیت رو گفتم ؛ اون چیزی که هستم رو گفتم ؛ چرا درکِ این مطلب برای بعضی ها سخته ؟

این همه صراحت قابلِ درک نیست ... ؟ واسه چندمین بار دارم میگم ؛ من ادعایِ خوشگلی نکردم ؛

من فقط به رسمِ امو ها عکسم رو گذاشتم تویِ وبم واین دلیل بر این نیست که بگم من خوشگلم !

یا خوشگلترین پسر اصفهان منم ! یا خوشگلترین پسر منم ... به خدا اینطور نیست ...

من واقعا پسرِ خوبی نیستم ؛ خوبه نوشتم پسری که همیشه فروخته شد ؛ کسی جنسِ بد رو

نگه نمیداره ؛ واسه همینه همیشه فروخته شدم ؛ واسه همینه همیشه تنهام ؛ واسه همینه

عشقم تنهام گذاشت ؛ واسه همینه هیچکس با من دوست نمیشه ؛ واسه همینه کسی

دوسم نداره ... باید به چند نفر ثابت کنم ؟ باید به چند نفر جواب پس بدم ؟

باید چنتا آپ در این مورد بکنم ؟ من بَد ؛ من مغرور ؛ من ... هر چی شما بگین ...

تو رو خدا اینقدر تو کامنتا نگین ...  من که خودم اینجا دارم اعتراف میکنم جلویِ همتون ...

تو رو خدا اینقدر گزارش تخلف ندین ...  واقعا اگه کسی رو داشتم تو دنیایِ واقعی

فکر میکردین می اومدم صبح تا شب تویِ اینترنت ...  در آخر آهنگ وبم رو باز هم تقدیم تو که

الان اومدی اینجا میکنم ... همین ...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
08
سه شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 14:7 | بازدید : 554 | نوشته ‌شده به دست احسان امو | ( نظرات )

 

 

 

سلام 

میدونم کسی نمیخونه ولی مینویسم حداقل واسه خاطرِ خودم ...

بچه تر که بودم فکر میکردم اگه رفیقم رو از دست بدم همه چی تموم میشه ...

ولی الان همه ی رفیقامم که از دست بدم میدونم هیچ اتفاقی نمی افته ؛ چرا ؟

چون خیلی هاشون رو از دست دام ! و یه جوری تمامشون رو ...

اینهایی هم که الان هستن واقعا خاطرم رو میخان چون * هیچکس * نمیتونه من رو تحمل کنه ...

و میدونم چند وقتِ دیگه هم همینها میرند و ... با این حال زندگیم همونی بوده که قبلا بود و

هیچ اتفاقی نیفتاده ... !

مثه یه مقداری آب که ساکنِ ساکن هست ... شاید احتیاج به یه ضربه ی کوچیک داشته باشه

واسه مواج شدنش ...

ولی میدونم این آب یخ زده و باید یخش شکسته بشه که این خیلی سخته ...

و من قدرتِ انجام این کار رو ندارم ...

و نگاهم به فردا و فرداهاست  ؛ فرداهائی که شاید هیچوقت نیاند ...

و شاید بیاند و همه چیز رو عوض کنند ...

ولی این وسط یه چیزی برام در تضاده ...

اینکه امروز همان فردائیست که دیروز منتظره آمدنش بودم ...

و اگر فرداهایه دیگه هم همینطور باشن ...

امیدی نیست ...

و باز هم منتظرِ یه لحظه ی خوب هستم ...

یه لحظه ی خوب ...یه زندگیِ هدف دار و رهایی ...

 

تفاوتی زیاد ...

پی نوشت ... :

+ 1 - من آلِکس اِوناس نیستم ... اون شبیهِ منهِ؛ به من چه ؟ :دی

+ 2 - واسه آیدا و بقیه ! من 18 سالم نیست ... !

+ 3 - آهنگ وبم ...

+ 4 - همیشه ظاهرِ وبم این نیست و مطمئنم چیزهایی تویِ وبم هست که تا نگردی

پیداشون نخواهی کرد ...

+ 5 - نظرها کمِ ... نظر کم باشه آپی در کار نیست و ترجیح میدم وب گردی کنم ... ! 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آخرین عناوین مطالب